نکات

1) کتابها ظاهراً به دليل تعدد سه قلو شدن. يعنی تا اطلاع ثانوی بنده بايد منتظر دوتا بسته ديگه هم باشم.

2) مرغ سحر تنها آهنگيه که می تونی اينقدر گوش کنی که سر از حلقت در بياره. يک هفته بهش وقت بده، دوباره روز نی روزی از نو.

3) گوگل ريدر از ترياک بدتره به مولا. ايشالّا سر از خونه دشمن آدمم در نياره، دوست که جای خودشو داره.

4) بعضی وبلاگ هارو که می خونی همچين احساس نوشتن بهت دست ميده که يکی ندونه فکر ميکنه مشقت دير شده. بعضی وبلاگام که آدم و از زندگی پشيمون می کنه، نوشتن که جای خود داره.





عروسيه تشريف بياريد...

آقايان و خانمها تشريف بياريد در خدمت باشيم. تو اين کون ما بد جوری عروسيه. ست اول کتابهام رسيد. صد حيف که کتابهای دکتر شريعتی و مهندس بازرگان رو اشتباهی پست زمينی فرستادن. کم کم 3 ماه ديگه الافم.





.....

بعضی لغات برای افراد مختلف معنيهای متفاوتی داره.  در اصل لغت به خودی خودش ارزشی نداره. لغت رو وقتی ميشه معنی دار حساب کرد که اون کلمه يک رد پايی از خودش در زندگی آدم به جا گذاشته باشه.

خوش به حال اون افرادی که کلمات زندگيشون پر از کلمات شاد و خوشه.  از بستنيهای

عصرهای يکشنبه گرفته تا عبادت خدا زير درخت سيب.  پولدار بودن بدون مريضی تو قوم و خويش.  خوش به حال افرادی که سحرخيز بودن رو حس کردن.  نه! نه!  زندگی کردن. و خوش به حال افرادی که زندگی کردن.

خوش به حال اون افرادی که به آخر خط رسيدن و اگر، اگر يکی گفت، نه! نه! پرسيد! پرسيد پايه راند دوّم هستی؟  جرأت داشته باشه، نه! نه!  علاقه داشته باشه و بگه آره، نه! نه!  بگه "تا ابد!"  و خوشا به حال اونی که ابد رو زندگی کرد و چشيد و پشيمون نشد.

چرا حرف معنی لغت شد؟  چون کسی تا به حال معنی خستگی رو به خوبيه من نتونسته تو ديکشنری زندگيش توضيح بده.  خيلی بيشتر از اينا رو کاغذ نوشتم ولی فکر کنم که تا همين جام که نوشتم واسه....

 

 

 

 





حسين پناهی، دوباره کشف شد!

"ببخشيد پدر جان.  راست می گن آدم وقتی پير ميشه دنيا رو خاکستری ميبينه؟"
کجائی حسين خان که ما اوّل جوونی اين دنيای رذل نانجيب رو به جزء سياهی درش هيچ چيز نمی بينيم؟
خواستم سياسی بنويسم، گفتم در باز نشده تخته ميشه ميره.  در ضمن اونايی که بايد بدونن ميدونن.  از اظهر و امير گرفته و پيام تا اجنبيايی مثل ترنت خان آمپر چسبونده.  تازه بهم گفتا، و راستشو بخوای تا حدودی خودمم ميدونستم، ولی گاس چون حرف از دلش اومده بود و خوب دم پخت شده بود، واسه همين چسبيد.  هم به دهنم، هم به مغزم، هم به اقسا نقاط ديگه.  گفت ديگه حرف مفته، هر چی بگی مفته، اينجا مرد عمل می خواد و ..... به قول بهمن "چطو شد؟"
چطور شد؟  آره اينطور شد که ياد حرف يارو افتادم و ديدم که ای بابا!  ما که حرف بلديم، هر وقت رفتيم تو کار عمل اون وقت حرف سياسی هم خواهيم زد و دک پوز ملکم ايکس و فرد هپتن و غيره و ذلک رو هم مياريم پائين.  ولی تا اون موقع......  تا اون موقع.
اين حسين خان پناهی بچه که بودم اصلا و ابدا به دلم نمی نشست.  از هزار دستان، نه بابا، اسم اون سرياله که با خسرو شکيبائی خدا بيامرز بازی ميکرد چی بود؟  آره خلاصه اينکه ما بچه که بوديم تو اين کارهای آرتيستی نبوديم، حالاشم که هستيم دست و پا ميزنييم.  ولی حق رو بايد به حق دار داد، الحق و ولانصاف اين تيکه که ازش تو youtuebe ديدم خيلی خنده دار و پر معنی بود.  حتّی يه لحظه به فکر ترجمشم افتادم.  ولی بعد از يه نگاه به ليست رفقا به اين نتيجه رسيدم که مترجم، تايپيست، ناشر، صحاف، فروشنده، خريدار و خونندش، اولی و آخری، آلفا و  امگاش خودخودمم.  واسه همين بی خيالش شدم.  خدا بيامرزدش.

اصولاً کم و زياد تو کار فيلمم.  بعضی وقتها تا خرخرم پر از فيلم و سريال و کوفت و زهر ماره.  بعضی وقتهاهم فيلمهايی ميان و می رن و من هرگز اسم اونها رو نخواهم دونست.  امروز بعد از کلاس دوميه گفتم گور بابای دنيا.  امروز رو شاهونه تموم می کنم.  رفتم سينما!  چه شاهانه!  رفتم و فيلم حرامزاده های شرم آور يا هر اسمی که بعداً باب خواهد شد رو ديدم.  ظاهراً اسمش حرامزاده های لعنتيه.  به هر حال فيلم جالبی بود.  تمام شدنش رو با اون اطلاعات محدودی که از تاريخ آلمان نازی دارم تا حدودی  برام غير منتظره بود.  ولی  اگه بگی يک لحظه  پيدا کردم تو فيلم که اون رو جالبترين و يا مؤثرترين لحظه فيلم بدونم، اصلا!  و من از اون تيپ افرادم که اصولاً دنبال چنين لحظاتی هستم.  مثلاً تو فيلم "خون به پا خواهد شد"  اونجا که سکوی نفتی به آتيش  کشيده شده بود، من همونجا به يکی از بچه ها گفتم که اين فيلم اسکار امسال رو خواهد برد.
  ولی روی هم رفته هم فيلم قشنگی بود و هم اينکه ديگه وقتش شده بود ترانتينو يه فيلم قشنگ بده بيرون.  از کيل بيل تا به الان کاراش اصلاً به دلم ننشسته بود.


-عبدالّله آبگوشت




گزارش تخلف
بعدی